صبغه الله

به وبلاگ رنگ خدا خوش آمدید - ما را با نظرات خود راهنمایی کنید

به وبلاگ رنگ خدا خوش آمدید - ما را با نظرات خود راهنمایی کنید

صبغه الله

وبلاگ صبغه الله (رنگ خدا)

........................................

سلام دوستان

خوش آمدید

دیدگاه های خود را با ما در میان بگذارید

........................................

هوای این روزای من، هوای سنگره، یه حسی روحم تا زینبیه می بره...

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۱۵ بهمن ۹۵، ۱۲:۱۷ - ف. تفتی
    :)
نویسندگان

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلنوشته» ثبت شده است

خیلی وقت ما باید برای خودمان وقت بگذاریم و اینقدر از خودمان و فطر حق طلب خودمان فرار نکنیم تا صورت مسئله را پاک کنیم...
آدم خودش می فهمه که چند مرده حلاجه
وجدان نعمت عزیزی است که خدا به ما داده ولی ما کم از آن استفاه می کنیم.

هر چه  بزرگ تر می شوم بیشتر نصیحت های با محبت بابام را درک می کنم و در زندگی لمس می کنم.
الآن که به گذشته خودم می نگرم و می اندیشم نقاط قوت و ضعفش را به چشم می بینم و از خوبی های آن خوشحال و از کاستی های آن غمگین می شوم.
کاملا سنگینی روحم را حس می کنم. همین 4 سال قبل بود که وقتی بوی محرم که تجلیگاه حیات طیبه عشق زیبای یک بنده به خدا را می شنیدم و تصویر فنا شدن خالص ترین و پاک ترین انسان روی زمین را ذهنم مرور می کردم ، غم و اندوه امام زمان عجله الله تعالی فرجه شریف و درد امام حسین و حضرت زینب سلام الله علیهما را کاملا حس می کردم ، محرم که می شود تمام دلم در آشوب بود و تشنه آب حیات ، حتی غذا از گلویم پایین نمی رفت همه توجه و فکرم به یک جا بود "حسین عیله السلام" فقط همین.
ولی الآن دیگر این ویژگی را ندارم  چون خوب حفظ و نگهداریش نکردم...

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

سوگند به عصر [غلبه حق بر باطل] (1)

 

وَالْعَصْرِ ﴿1﴾

که واقعا انسان دستخوش زیان است (2)

 

إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ ﴿2﴾

مگر کسانى که گرویده و کارهاى شایسته کرده و همدیگر را به حق سفارش و به شکیبایى توصیه کرده‏اند (3)

 

إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿3﴾


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۴ ، ۱۱:۲۷
ابراهیم

شام میلاد علی ابن موسی الرضا علیه السلام - سال 1393

سید جان تبریک دوستانت را بپذیر دعای خیر ما بدرقه راه زندگی تان

http://bahejab.com/wp-content/uploads/2013/10/%D8%AA%D8%A8%D8%B1%D8%AC-148x210.jpg

حال که جز سربازان امام زمان عجل الله تعالی فرجه پذیرفته شده ای و دنیای مجردها را رها نمودی ، بیشتر دلهای کوچکمان برای بزرگی ات تنگ می شود برای سالهای خوبی که با هم زندگی کردیم و برای همه خاطراتمان ، خنده ها و گریه هایی که با هم تقسیم می کردیم و برای صداقت و صفایی که بین مان بود ، یادش بخیر گویی همین چند روز پیش بود که با هم در دبیرستان مطهری آشنا شدیم و دوستی مان آغاز شد و در همه سختی ها و مشکلات پشت سر هم ایستادیم تا مبادا ذره ای غبار بر روی دوستی مان اثر بگذارد یاد آن روز هایی که با هم بعد از امتحانهای نهایی سال یپش دانشگاهی می رفتیم پارک و روی تخت فنری می پریدیم و لحظاتی را در آسمان غوطه ور می شدیم ، کوهپیمایی ها ، ماشین بازی ها ، فوتبال ها بخیر، همیشه شنا با هم مسابقه می دادیم ، سفرهایی که با هم می رفتیم از شمال با آن طبیعت زیبایش تا جنوب و رمل های تف دیده فکه و عشق بازی هایش ، مشهد الرضا و آن آقای مهربان و رئوفش ، جلسات هفتگی و ندبه هایمان ، عمو حسین و آبهویج بستی اش ، ابوعلی و فلافل های کنجدی اش ، چه زود گذشت روزهای باهم بودنمان ؛ حال تو به مرحله ای جدید از عبودیت پرودگار قدم نهادی تا راه و مسیر جدیدی از تعالی و بندگی را آغاز نمایی و خود را از خسران و غفلت های آدمی برهانی و به کمال انسانی و الهی نائل گردی و معنای عبد بودن را به جهانیان نشان دهی.


مشهد الرضا سال تحصیلی 1390 شش ماه قبل از کنکور

دیشب همه ما از شادی تو خوشحال بودیم و همه مان تلاش کردیم تا لحظات خوب و خاطره انگیزی را برای تو و همسر عزیزت این گل زیبا از ریحان های اهل بیت علیه السلام است رقم بزنیم وهمه بچه ها برایت دعا می کردند تا خوشبخت شوید.

هر کدام از دوستانت می خواستند به نحوی در شادی تو سهیم باشند ، یکی دست می زند ، دیگری سوت می زد ، گروهی روی میز می کوبیدند و چندتا شیطون هم با سیگارت و دینامیت انداختند مجلس را گرم می کردند ، در اتوبان برایت چراغ می زدیم ، بوق می زدیم و هر کدام از ماشین ها که می خواست به نحوی راه تو را مسدود کند و یا تو را اذیت کند با ما طرف بود و ما سریع راه او را مسدود می کردیم تا تو با آرامش به راهت ادامه دهی . حالا دیگر تو پشتیبانی بهتر و عالی تر از ما داری کسی که از نسل آفتاب است و در دامان پرمهر و محبت و کرامت اهل بیت علیه السلام رشد کرده است ، و با هم پیمان بسته اید که تا آخرین نفس که ، نه ، بعد از عروج به سوی حق تعالی هم همراه و پشتیبان هم باشید و برای یکدیگر لباس و زینت و آینه باشید تا کمال انسانت را درک کنید و هر یک سبب تعالی و رشد معنوی دیگری شوید و هر کدام پله ای باشید برای صعود دیگری و این جز با همدلی و عشق و گذشت و وفاداری و ایستادن به پای یکدیگر میسر نیست.

از معصوم علیه السلام منقول است که برای بهترین و عزیزترین دوستانتان بهترین راه و مسیر زندگی و گواراترین حیات و شیرین ترین و زیباترین سرانجام را آرزو کنید و آن راه جز شهادت نیست و چه زیباست زنده شدن و چشم بازکردن و روزی خوردن در جوار پروردگار " وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ﴿169﴾ آل عمران "

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۳ ، ۱۶:۱۹
ابراهیم


محرم 92 هم گذشت ولی یادمان هست که این فقط روز شماری  مبارک است از دو ماه عاشقی که در سندش در این چند هفته خورده بوده و این حقیقت را هیچ گاه فراموش نخواهیم کرد که ما فرزندان محرم هستیم و محرم همیشه در قلب های ما زنده است و با گوشت و خون ما آمیخته گشته و این خون را برای قیام سبز  مهدوی ، که انتظار همراهیمان را می کشد نگاه داشته ایم تا نگذاریم اُحد بار دیگر برپا شود و ایران به حسرت کوفیان دچار شود.

خداحافظ سیاهی های محرم..خداحافظ پیرهن مشکی ...حدادیان

ما به جمله های عارفانه و عاقلانه ی روح خدا رحمه الله ایمان داریم که می گفت راه قدس از کربلا می گذرد و حالا تنها یک لبیک یا ابوفضل دیگر برای در آغوش گرفتن قدس عزیز باقی مانده است ؛ و به راستی چه برکاتی در این ایام عزیز نصیب شیعیان شد.

این محرم بوده که نور هدایت را برایمان روشن نگهداشته و به یاری ما آمد تا همه مان را در این کشتی نجات محیای آخرین امتحان الهی کند و به راستی شیعه با استقامت و صبر دختر سلطان انبیا صلی الله علیه و آله که با نام ام المصائب به او سلام می دهید - حضرت زینب کبری سلام الله علیها -  و حب غریب الغربا سلطان ایران ، علی ابن موسی الرضا علیه السلام زنده است و ما هر چه داریم از این عاشقیِ ، عاقلانه و لطف حضرت حق سبحانه الله داریم.

ربیع مبارک

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۲ ، ۱۴:۴۶
ابراهیم

خبر عروجت قلبم را درد آورد 

آیت الله خوشوقت

در نماز خانه دانشگاه بودم . نماز عصر را که خواندیم پشت بلندگو اعلام کردند که آیت الله خوشوقت به ملکوت اعلا پیوست . وقتی خبر را شنیدم تا چند لحظه نمی دانستم چه کنم! همش می گفتم شاید کسی دیگری بوده و تشابه اسمی وجود دارد! می گفتم حاج آقای ما که سالم و سلامت به سفر حج رفته! شاید این هم شایعه ای بوده! شاید من خوابم!

سریع زنگ زدم به یکی از دوستان و بعد از سلام ، سوال کردم :  آیا این خبر صحت دارد یا نه ؟‌ 

گفت : متاسفانه بله

دلم ریخت

دیگه نتونستم چیزی بگم و لحظاتی پشت تلفن سکوت کردم و بعد خداحافظی کردم . در ذهنم آخرین دیدارمان را مرور می کردم ؛ لحظات خوشی را که باهم داشتیم . رفتم گوشه نشستم و کابشنم را روی سرم کشیدم ،

و فقط گریستم...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۲ ، ۱۱:۲۶
ابراهیم

داشتم غروب پنج شنبه را از روی ارتفاعات تیپ حضرت رسول نگاه می کردم ، کلان شهر تهران به اندازه ی چند بند انگشت بود و این شهر برای من و من هم برای این کلان شهر زره ای بیش نیستیم . چراغ ها روشن شده بود و نورانیت ستارگان زیبای آسمان در نور زمین گم شده بودند و فقط پرنور ترین و نزدیک ترین ها قابل مشاهده بودند

[تصویر:  xglhm3kip0vyf48z18e.jpg]

دلم گرفت ؛ یاد شهید محمد ابراهیم همت شهید حاج احمد متوسلیان فرمانده تیپ حضرت رسول افتادم که آرزویش این بود که پرچم اسلام را بر قلل جهان نصب کند تا نور توحید را با همه قسمت کرده باشد ولی حالا من آمده بودم در قدمگاه آنان بر روی خاک هایی که نماز شب ها به خود دیده اند صداهای قرآن شنیده اند بارها به زیارت اربابشان رفته اند با اشک های انقطاع و عشق سیراب شده بودند و حالا هم در فراغ دوست دارانشان در گرمای خورشید و سرمای بیابان هنوز منتظرند به خودم نگاه کردم و هیچ ندیدم و احساس ضعف و تنهایی کردم .

به راستی شهدا گل هایی بودند که در بوستان اسلام و با آبیاری خمینی کبیر  ره  زنده شدند و جاوید ماندند و ما مردگانیم که هنوز از خود عبور نکردیم و در تنهایی های خودمان خوشحالیم و غافل

داغ کن داغ کن - کلوب دات کام

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۲ ، ۱۶:۴۷
ابراهیم