صبغه الله

به وبلاگ رنگ خدا خوش آمدید - ما را با نظرات خود راهنمایی کنید

به وبلاگ رنگ خدا خوش آمدید - ما را با نظرات خود راهنمایی کنید

صبغه الله

وبلاگ صبغه الله (رنگ خدا)

........................................

سلام دوستان

خوش آمدید

دیدگاه های خود را با ما در میان بگذارید

........................................

هوای این روزای من، هوای سنگره، یه حسی روحم تا زینبیه می بره...

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۱۵ بهمن ۹۵، ۱۲:۱۷ - ف. تفتی
    :)
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تیپ محمد رسول الله» ثبت شده است

شهید حاج احمد متوسیان در سوریه

امام نقی, کمپین یادآوری امام نقی به شیعیان, دانلود آهنگ جدید شاهین نجفی در محکومیت حکم ارتدادش, emem naghi, imam naghi

زمانی که اسرائیل به سوریه حمله کرد بخشی از این تیپ به فرماندهی حاج احمد متوسلیان به سوریه رفتند تا بنا به درخواست سوری ها جلو صهیونیسم ها را بگیرند و این واقعه بعد از عملیات فتح المبین و آزادسازی خرمشهر بود به همین دلیل نیروهای اسلام از روحیه ی خوبی برخوردار بودند ولی سوری ها حاضر به پشتیبانی از نیروهای ما نشدند به همین دلیل سپاهیان بازگشتند – در همین زمان حاج احمد متوسیان در روزهای اول حضور در سوریه از فرمانده آنها پرسید آن افرادی که آزادانه و بدون ترس و با خیال آسوده در حال عبور و مرور اند ، نیروهای شما هستند؟ فرمانده پاسخ داد  نه  آنها نیروهای اسرائیل هستند حاجی دوباره پرسید پس چرا آنها را نمی زنید؟ و خودش بلافاصله رفت پشت دوشکا تا با مسلح کردن آن شروع به تیراندازی کند ولی نیروهای سوری حاجی را گرفتند و به زور از پشت دوشکا کنار آوردند حاجی هم ناراحت شد و گفت این چه جنگیه که می ترسید متجاوزین را بیرون کنید ولی حالا به سوریه نگاه کنید که به چه ذلتی افتاده ...

داغ کن داغ کن - کلوب دات کام


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۲ ، ۱۶:۴۹
ابراهیم

داشتم غروب پنج شنبه را از روی ارتفاعات تیپ حضرت رسول نگاه می کردم ، کلان شهر تهران به اندازه ی چند بند انگشت بود و این شهر برای من و من هم برای این کلان شهر زره ای بیش نیستیم . چراغ ها روشن شده بود و نورانیت ستارگان زیبای آسمان در نور زمین گم شده بودند و فقط پرنور ترین و نزدیک ترین ها قابل مشاهده بودند

[تصویر:  xglhm3kip0vyf48z18e.jpg]

دلم گرفت ؛ یاد شهید محمد ابراهیم همت شهید حاج احمد متوسلیان فرمانده تیپ حضرت رسول افتادم که آرزویش این بود که پرچم اسلام را بر قلل جهان نصب کند تا نور توحید را با همه قسمت کرده باشد ولی حالا من آمده بودم در قدمگاه آنان بر روی خاک هایی که نماز شب ها به خود دیده اند صداهای قرآن شنیده اند بارها به زیارت اربابشان رفته اند با اشک های انقطاع و عشق سیراب شده بودند و حالا هم در فراغ دوست دارانشان در گرمای خورشید و سرمای بیابان هنوز منتظرند به خودم نگاه کردم و هیچ ندیدم و احساس ضعف و تنهایی کردم .

به راستی شهدا گل هایی بودند که در بوستان اسلام و با آبیاری خمینی کبیر  ره  زنده شدند و جاوید ماندند و ما مردگانیم که هنوز از خود عبور نکردیم و در تنهایی های خودمان خوشحالیم و غافل

داغ کن داغ کن - کلوب دات کام

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۲ ، ۱۶:۴۷
ابراهیم