وسط هیاهوی انتخابات دیروز فیلم ابد و یک روز را دیدم.
فیلمی که روایتگر رنج های یک خانواده ایرانی است که جز قشرهای ضعیف جامعه هستند.
این فیلم میگوید ما ایرانیان که روزی زندگی خوبی داشتیم پدری داشتیم که حامی ما بود ولی او فوت کرد و حالا خانه و خانواده ویران شده اعتیاد به جوانان هجوم آورده، محبت و عشق و عاطفه و مسئولیت پذیری از بین خانواده رخت بسته و هر کس به فکر منافع و آسایش خودش است، همه دنبال این هستند که از دیگر اعضای خانواده به نفع خود سواستفاده کنند و آنها را وسیله ای برای کسب سود و منفعت بیشتر قرار دهند.
به علت فقر و ضعف اقتصادی دختران خواستگار ندارند و سال ها است که اسیر خانه پدری هستند.
وضعیت شغل و اقتصاد اینقدر در ایران خراب است که اتباع افغانستان که روزگاری ضعیفترین قشر ایران بودند و هیچ عزت و احترام و قدرت اقتصادی نداشتند حالا سرور ایرانیان شدند و با بهترین شغل و ماشین و امکانات رفاهی در ایران هستند و دختران ایرانی یا بهتر است بگوییم مادران ایرانی و غیرت ایرانی را با پول ناچیزی میخرند و مال خود میکنند.
شاید فکر کنید که علت اصلی بدبختی خانواده یا ایرانیان در فیلم ورود اعتیاد بود ولی اگر بیشتر دقت کنیم میبینیم که اعتیاد نتیجه یک فرایند مدیریتی غلط در کشور است که باعث بدبختی ایران شده است.
اعضای خانواده جمعا 8 نفر هستند که فقط یک نفر معتاد است و برادر بزرگتر باوجود اینکه ترک کرده هنوز گرفتار و بدبخت است، به قدری که حاضر است به همه دروغ بگوید و خواهرش را به یک افعالی بفروشد و با پول آن یک مغازه فلافلی باز کند.
سمیه که نامش به معنای زهر آلود می باشد، رکن محبتی و قابل اعتماد خانواده است و مسئولیت کلیه کار ها و مدیریت افراد را بر دوش دارد به دلیل دلسوزی و فشار بقیه و همچنین بی تفاوتی و بی مسئولیتی بقیه اعضا خانواده محکوم به ماندن در خانه است تا بنیان خانه را حفظ کند تا سنبل محبت در خانه باقی بماند به همین جهت محکوم است تا ابد جور بقیه را بکشد و با اشک و آه تا پایان عمر درهمین خانه که یعنی ایران است زندگی کند. به همین خاطر است که سمیه از برادر بزرگ که زندان رفته سابقه دار است و ترک که سوال میکند ابد و یک روز یعنی چه؟ که پاسخ می دهد یعنی تا یک روز بعد از مرگ باید در زندان بمانی و هیچ راه فرار یا عفو وجود ندارد که یعنی تا آخر عمر سمیه باید در ایران و این خانواده بماند تا یک روز بعد از مرگ.
حالا دیگه در مورد نقش اون بچه و درس خوان بودندش و مادر و... دیگه صحبت نمی کنم چون از حوصله این وبلاگ خارج است.
این تحلیل من است، قضاوت با خودتان...